تنک غروب که نارنج ميشه آس

ساخت وبلاگ

نشستم برکوی یار ،

همی دانم شکر دارد ...

مرا رفتن ازاین سوبه آن سو ،

چه سودی جز.دردسر دارد ...

بشین نزدکسی ای دل ،

که از گلزارخبر دارد ...

گلستان بِه اما ! ،

گلستانی رو که یارنظردارد ...

چه نغزگفته ،

مولانا زین باب ،

دلانزد کسی بنشین ،

که اوازدل خبر دارد ...

غ..ر..آ

تنک غروب که نارنج ميشه آس...
ما را در سایت تنک غروب که نارنج ميشه آس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 136 تاريخ : يکشنبه 22 خرداد 1401 ساعت: 5:50

نشستم بر درایوان خدایا ، سپیده سرزد وبلبل نمی خواند ... هوااَبریست وسیاه درگرفته آسمان را ، چرا ناودان غزل باران نمی خواند ... دلم گرفته است زین محفل یاران ، سپید کردم موی وکسی دردم نمی داند ... دریغا زین درد که جهان راگرفته ، کسی درمسجد وکلیسا غزل نمی خواند ... رفیقان درمحفل جمعاً اما ! ، کسی شوق غزل خواندن نمی داند ... غ..ر..آ تنک غروب که نارنج ميشه آس...
ما را در سایت تنک غروب که نارنج ميشه آس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 22 خرداد 1401 ساعت: 5:50

میشود مرهم زخمها ،

با نگاهی مهربان ...

گر. نداری نوشدارو ،

هی نزن زخم زبان ...

آدمک آدم شو! ، 

تاهستی زین جهان ...

خاطرات کهنه را ،

هرروز مرورش کن ببین ؟ ...

طعم تلخ. شیرین شود ،

ای دوستان زین جهان ...

غ..ر..آ

تنک غروب که نارنج ميشه آس...
ما را در سایت تنک غروب که نارنج ميشه آس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 22 خرداد 1401 ساعت: 5:50